نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسا در شب عید مبعث

شب عید مبعث من و پارسا ساعت 7 غروب به قصد پارک از خونه رفتیم بیرون. توی راه ، نزدیک خونمون یه مغازه داره که لوازم کشاورزی می فروشه و واسه همین هم همیشه یه تراکتور برای فروش بیرون از مغازه میذاره. هر بار که از کنار اون تراکتور رد میشیم پارسا چند دقیقه مکث می کنه و با دقت به تراکتور نگاه می کنه و به من میگه : "ببین در نداره" "ببین سقف نداره" خلاصه تموم فرق هایی رو که با ماشین معمولی داره یکی یکی اسم می بره. این بار که داشتیم از کنار تراکتور رد می شدیم و پارسا محو تماشای اون بود ، بهش گفتم دوست داری سوارش بشی گفت :آره من هم به آقای مغازه دار گفتم و اون هم که همیشه شاهد نگاه ه...
31 خرداد 1391

آخرین پنجشنبه و جمعه فصل بهار

در مدت یک هفته ای که به خاطر مریضی پارسا بهش شیر نمی دادیم ، یکی دو بار بهش گفتیم اینجا شیر نداریم بذار بریم سنگده اونجا شیر هست ، اون وقت بهت شیر میدیم (فقط برای اینکه دست از سرمون برداره) واسه همین پارسا یه کم با این قضیه کنار اومد. پنج شنبه به محض رسیدن به سنگده دنبال بالشتش گشت و گذاشت روی زمین و دراز کشید و بعد به ما گفت : "حالا شیر بده". ما این دفعه واقعاً چشمامون این جوری    شده بود و از این همه حضور ذهن شوکه شده بودیم خلاصه هر جوری بود شیر تهیه کردیم و از پنج شنبه ، دیگه بهش شیر دادیم و پارسا از اینکه بالاخره به شیر رسید خیلی خوشحال بود اینم عکس اولین شیر خوردن ...
28 خرداد 1391

ترفند های زیرکانه پارسا برای شیر خوردن

پارسای مامان هر روز بعد از ظهر و هر شب قبل از خواب عادت داره که با شیشه اش شیر بخوره و بعد بخوابه. ولی توی این چند روزی که تب داشت و اسهال می رفت بهش شیر نمیدادیم. ولی پارسا همین که می خواست بخوابه می گفت : " شیر بیار " اینا هم گفتگوهای رد و بدل شده بین ما و پارسا توی این چند روزی بود که نمی خواستیم بهش شیر بدیم :     -دو روز بعد از شروع تب: پارسا : مامانی ، تب من قط شد ؟؟؟؟؟ (به حالت سوالی) مامانی : آره پسرم ، امروز خدا رو شکر تب نکردی پارسا :پس شیر بدههههههههه (با لحنی پر از التماس) مامانی : پسرم هنوز شکمت درد می کنه ، اگه شیر بخوری شکمت بدتر م...
24 خرداد 1391

پارسایی رفت به باغ وحش

  از چند روز پیش بابایی به پارسا قول رفتن به باغ وحش رو داد. واسه همین پارسا توی خونه همش می گفت : می خوایم بریم "بابِ گش" ( باغ وحش ) شیر ببینیم.اسب ببینیم. خلاصه خیلی منتظر بود تا اینکه جمعه صبح همین که از خواب بیدار شد و چشماش رو باز کرد ، فوری ماشینش رو گرفت و بلند شد و گفت:  "بییم باب گش" ما چشمامون این طوری شده بود که این چطور به محض بیدار شدن از خواب یادش اومد که قرار بود کجا بریم. بعد از خوردن صبحانه که البته چون نزدیک ظهر بود با نهار یکی شد ، آماده شدیم و رفتیم سمت باغ وحش. حالا واسه دیدن عکسها برید به ادامه مطلب:   ...
22 خرداد 1391

بابایی دوزت ممائک (روزت مبارک)

امسال اولین سالی بود که پارسا با زبون خودش روز پدر رو به بابای مهربونش تبریک گفت اون روز پارسا کادویی رو که من از قبل آماده کرده بودم رو گرفت دستش و پشت در منتظر موند و به محض اومدن بابایی کادو رو سمت باباجونش گرفت و گفت :   دوزت مُمائک ( روزت مبارک) بابایی با شنیدن این جمله از دهن پارسا شوکه شده بود و می گفت :هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که بچه ام بیاد و این روز رو به من تبریک بگه واسه همین خیلی خوشحال بود وقتی که خونه پدر جون (بابا جون خودم) رفتیم هم پارسا همون کار رو تکرار کرد و به پدر جون هم روزش رو تبریک گفت. همینطور وقتی که خونه عموجون نائب رفتیم. ...
18 خرداد 1391

پارسایی توی کت بابایی

احتمالاً تا حالا عکس پسر کوچولوهایی رو که کت بابایی شون رو می پوشن زیاد دیدید. خود من خیلی از این مدل عکسها دیده بودم و همیشه برام سوال بود که این بچه ها برای چی کت باباشون رو می پوشن و چه حسی بهشون دست میده؟ مثلاً دوست دارن خودشون رو بزرگ نشون بدن یا دلیل دیگه ای داره؟ حالا یکی از اون پسر کوچولوها ، پسر خودمه پریروز پارسا گفت: پاسا کت بابایی بتوشـــــــــــه (بپوشه) ؟؟؟؟؟؟؟ وبابایی هم با ذوق فوری کتش رو تن پارسا پوشید چون کت برای پارسا خیلی بزرگ بود دستاش داخل آستین نمی موند و می اومد بیرون بعد بابایی شروع کرد به عکس گرفتن و کلی هم ذوق می کرد از اینکه پسرش کتش رو پوشید ...
3 خرداد 1391

عکسهایی از پارسا و سنگده (2)

سلام دوستای خوب و مهربون.خوبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟ بازم ما اومدیم با یک عاااااااااااااااااااااااااااااااالمه عکس های قشنگ از سنگده   برای دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب: ا ین عکسها رو در جنگل تالار سربند (تلار سربند) سنگده گرفتیم                  این آلاچیق هم در پایین چشمه قرار داره  این غار تالار سربند هس...
2 خرداد 1391
1